سرزمین دل

ساخت وبلاگ

ماهی ها از تلاطم دریا به خدا شکایت بردندوچون دریاارام شد خود را اسیر تور صیادان  یافتندتلاطم های جهان حکمتی از جهان هستی استپس از خدا بخواهیم دلمان ارام باشد نه اطرافمان سرزمین دل...ادامه مطلب
ما را در سایت سرزمین دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1colbearameshc بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 23:02

سرزمین دل...ادامه مطلب
ما را در سایت سرزمین دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1colbearameshc بازدید : 80 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1400 ساعت: 11:08

 یک شبی مجنون نمازش را شکستبی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بودفارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه اوپر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ایبر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ایوندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنیدردم از لیلاست آنم می زنی خسته ام زین عشق، دل خونم مکنمن که مجنونم تو مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستماین تو و لیلای تو … من نیستم گفت: ای دیوانه لیلایت منمدر رگ پیدا و پنهانت منم سال ها با جور لیلا ساختیمن کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا در دلت انداختمصد قمار عشق یک جا باختم کردمت آوارهء صحرا نشدگفتم عاقل می شوی اما نشد سوختم در حسرت یک یا ربتغیر لیلا بر نیامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولیدیدم امشب با منی گفتم بلیمطمئن بودم به من سر میزنیدر حریم خانه ام در میزنی حال این لیلا که خوارت کرده بوددرس عشقش بیقرارت کرده بود مرد راهش باش تا شاهت کنمصد چو لیلا کشته در راهت کنممولانا سرزمین دل...ادامه مطلب
ما را در سایت سرزمین دل دنبال می کنید

برچسب : یک شبی مجنون نمازش را شکست,یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست,یک شبی مجنون نمازش را شکست از کیست, نویسنده : 1colbearameshc بازدید : 184 تاريخ : پنجشنبه 11 آذر 1395 ساعت: 21:15

باز هم لب پرتگاه تنها مانده امپرتگاهی که جدایی من و تو را سبب میشودخدای خوبیها تو هستی و بسو حالا دستم به امید مددت دراز استدستم را بگیر و نجاتم ده، از این سیاهی هاخودت به خودت برسان مرا سرزمین دل...ادامه مطلب
ما را در سایت سرزمین دل دنبال می کنید

برچسب : پرتگاه,پرتگاه سامان جلیلی,پرتگاه عشق, نویسنده : 1colbearameshc بازدید : 237 تاريخ : پنجشنبه 11 آذر 1395 ساعت: 21:15

درون ایینه ها در پی چه میگردی؟بیا ز سنگ بپرسیمکه از حکایت فرجام ما چه میداندبیا زسنگ بپرسمزاانکه غیر سنگکسی حکایت فرجام ما نمیداندهمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است!نگاه کن،نگاه ها همه از سنگ است و قلب ها همه سنگچه سنگبارانی!گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری؟خانه خدا هم از سنگ استبه قصه های غریبانه ام ببخشایید!که من-که سنگ صبورم-نه سنگم و نه صبور!دلی که میشود از غصه تنگ،می ترکدچه جای دل که درین خانه سنگ می ترکد!در ان مقام،که خون از گلوی نای می چکدعجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکدچنان درنگ به ما چیره شد،که سنگ شدیم!دلم ازین همه سنگ و درنگ می ترکدبیا زسنگ بپرسیمکه از حکایت فرجام ما چه می دانداز ان که عاقبت کار جام با سنگ است!بیا ز سنگ بپرسیمنه بی گمان،همه در زیر سنگ می پوسیمو نامی از ما بر سنگ می ماند؟درون اینه ها در پی چه می گردی؟فریدون مشیری سرزمین دل...ادامه مطلب
ما را در سایت سرزمین دل دنبال می کنید

برچسب : بیا ز سنگ بپرسیم,بيا ز سنگ بپرسيم, نویسنده : 1colbearameshc بازدید : 111 تاريخ : پنجشنبه 11 آذر 1395 ساعت: 21:14

به یاد عزیزیچه توفان در این باغ بگشود دستکه ســــرو بلند تنـــاور شکست چه شوری در آن جان والا فتــادکه آن مرد چون کوه از پا فتاد چـه نیــرو سر راه او بــرگرفتکه نیرو از آن چنگ و بازو گرفت چه خشکی در آن کام آتش فشـــاندکه آن تشنه جان را به آتش کشاند چه ابری از آن کوه سر برکشیدکه سیمرغ از قله هــا پرکشید چه نیرنگ در کــــار سهراب رفتکه با مرگ پیچید و در خواب رفت چه جــادو دل از دست رستم ربودکه بیرون شد از هفت خوانش نبود خمار کدامین می اش در گرفتکه از ساقی مرگ ساغر گرفت پــدر را ندانم چه بیداد رفتکه تیمار فرزندش از یاد رفت سرزمین دل...ادامه مطلب
ما را در سایت سرزمین دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1colbearameshc بازدید : 162 تاريخ : پنجشنبه 11 آذر 1395 ساعت: 21:14

یکی ابلهی ریگ در کفش داشتچو درمانده شد دست بر سر گذاشتکه نفرین بر انکس که این کفش دوختکه مغزم بکوبید و پایم بسوختبسی ناسزا گفت بر ان کفش دوزسخن ها نسنجیده از درد وسوززجاییکه رنجیده باشد کسیسخن ها نسنجیده گوید بسیکسی گفتش ای خسته از پای خویشزمانی بیاسای در جای خویشتو از ریگ کفش خود ازرده ایبه جای دگر ظن بد برده ایببین علت و درد و رنجت کجاستچو علت ندانی شکایت خطاست سرزمین دل...ادامه مطلب
ما را در سایت سرزمین دل دنبال می کنید

برچسب : یکی ابلهی ریگ در کفش داشت,يكي ابلهي ريگ در كفش داشت,شعر یکی ابلهی ریگ در کفش داشت, نویسنده : 1colbearameshc بازدید : 1950 تاريخ : پنجشنبه 11 آذر 1395 ساعت: 21:14